#داستانک
💎درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم.

خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.

پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام.

این را بگفت و روانه شد.

خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.

از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی

از او مخواه که ندارد
و می ترسد که از او بخواهی.
—–

موضوعات: ادبی  لینک ثابت



[سه شنبه 1396-04-27] [ 06:22:00 ب.ظ ]