مرد فقیرى بود که همسرش کره درست می کرد…
زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره 900 گرم بود.
او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است!

مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ازخودترازویی نداریم و آن یک کیلو شکر را که از خودشما خریداری کرده بودیم به عنوان وزنه قرار مى دادیم هرمشکلی هست از ترازوی شماست…..

موضوعات: ادبی  لینک ثابت



[شنبه 1396-08-06] [ 08:51:00 ب.ظ ]