یاس کبود
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو







  خدایی   ...

خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !

مثل خدا باش ،

با مظلومان و درمانده گان دوستی کن …

مثل خدا باش ،

عیب و زشتی دیگران را فاش نکن …

مثل خدا باش ،

در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن …

مثل خدا باش ،

بدون توقع و چشمداشت نیکی کن …

مثل خدا باش ،

بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن …

مثل خدا باش ،

با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن …

مثل خدا باش ،

اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش …

مثل خدا باش ،

برای اطرافیانت دلسوزی کن …

مثل خدا باش ،

مهربان تر از همه …

موضوعات: اشعار, ادبی, داستان ها  لینک ثابت



[یکشنبه 1395-12-22] [ 09:18:00 ق.ظ ]





  درد و ناله   ...

? داستان کوتاه پند آموز

? پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید،،،

دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری،،؟؟

▪️پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که

باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،

▫️دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا

هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام، شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت

کنم،، و در خدمتش باشم،،

▪️مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت

کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما

حقیقت تلخ و دردناکیست،

? آن دو باز چشمان منند،

که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت

کنم،،

? آن دو خرگوش پاهای منند،

که باید مراقب باشم بسوی گناه

کشیده نشوند،

? آن دوعقاب نیز، دستان منند،

که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم

تا خرج خودم و خرج دیگر برادران

نیازمندم را مهیا کنم،

? آن مار، زبان من است،

که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا

کلام ناشایستی ازاو، سر بزند،

? شیر، قلب من است که با وی همیشه

درنبردم که مبادا،،کارهای شروری

از وی سرزند،

? و آن بیمار، جسم وجان من است،

که محتاج هوشیاری، مراقبت و

آگاهی من دارد،

✨این کار روزانه من است که اینچنین

مرا رنجور کرده و امانم را بریده.

دریافتی از حجت‌الاسلام ساعی

موضوعات: داستان ها  لینک ثابت



[شنبه 1395-12-14] [ 08:33:00 ب.ظ ]





  حق الناس   ...

‌حق الناس همیشه پول نیست!… 

گاهی “دل” است…

دلی که باید به دست می آوردیم و نیاوردیم!

دلی که باید می دادیم و ندادیم!

دلی را که شکستیم و رها کردیم!

دلهای غمگینی که بی تفاوت از کنارشان گذشتیم!

خدا از هرچه بگذرد از حق الناس نمی گذرد !

یادمان باشد ما در مقابل آدم هایی که به خودمان وابسته اشان می کنیم مسئولیم….

در مقابل اشک هایش و در مقابل غرورش، لحظه های شکستنش در تنهایی ….

و اگر روزی یادمان برود …. 

خدا به یادمان خواهد آورد…!

موضوعات: انواع گناه  لینک ثابت



 [ 08:29:00 ب.ظ ]





  مهدی جان...   ...


❣?مہدی جانم?❣

✨بی تو این فاصلہ ها طاقت من را بردہ?

✨سـاعتم زنگ زدہ عقربہ هـایش مردہ?

✨ڪـاش باور ڪنی از دوری تو دلتنگم?

✨این دل خستہ ام از دوری تو پژمردہ?

موضوعات: اشعار, ادبی  لینک ثابت



 [ 08:27:00 ب.ظ ]





  با خدا...   ...


به خاطر بسپاریم همراهی خدا با انسان مثل نفس کشیدن است

آرام، بی صدا، همیشگی . . .

موضوعات: ادبی, زندگی, زندگی  لینک ثابت



 [ 08:25:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما